داستان زیبای برخورد یک زن و شوهر با ماموران
زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند وآنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم
بقیه در ادامه ی مطلب...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
توریسم شهرداری استانبول | 0 | 402 | haddad |
تخلیه فاضلابهای خانگی با تانکرهای شخصی | 0 | 114 | haddad |
من و بابام و اینترنت (طنز) | 1 | 1671 | haddad |
چگونه می توانم آرامش داشته باشم؟ | 1 | 858 | khanevadehh |
تدریس خصوصی در منزل | 0 | 576 | khanevadehh |
جوکهای جدید و خنده دار تلگرام (5) | 0 | 807 | hengame |
عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق | 0 | 782 | hengame |
پیامک زیبای فلسفی | 0 | 630 | hengame |
پیامکهای عاشقانه | 0 | 674 | hengame |
داستان طنز: از فرصت ها استفاده کنید! | 0 | 1197 | mobina |
داستان زیبای برخورد یک زن و شوهر با ماموران
زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند وآنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم
بقیه در ادامه ی مطلب...
داستان های کوتاه عاشقانه جدید 92
داستان عاشقانه احساسی و رمانتیک جدید(داستان کوتاه عاشقانه)
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا ۳ روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و
.: داستان کوتاه عشق ده ساله :.
علی رغم گذشت حدود ۱۰ سال از دوستی شون و ۱ ماه از ازدواجشون هنوز هم با نگاهی مشتاق به هم نگاه میکردن و با نگاهشون همدیگه رو ذوب میکردن. هیچ کدومشون به یاد ندارن که تو این ۱۰ سال حتی یک بار با هم دعوا کرده باشن و از این بابت به دوستیشون افتخار میکردن و صادقانه همدیگه رو دوست داشتن و برای هم میمردن.
هر جفتشون بعد از تعریف وقایع روزانه ساکت شدن و تو فکر فرو رفتن، تنها لحظاتی که سکوت بینشون بود برای این بود که هر دو فکر کنن و این بار هم مثل خیلی لحظات دیگه فکرشون مثل هم بود…هر دو داشتن به لحظاتی فکر میکردن که با وجود مشکلات زیاد خانوادهاشون و مسائلی که داشتن با هم دوست مونده بودن و هیچ وقت لحظات خوبشون رو از یاد نبرده بودن. اون شب کلی سر به سر هم گذاشتن و کلی با هم شوخی کردن.
داستان زیبای چاه آرزوها
زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند،
مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت.
زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد
و ناگهان به داخل چاه پرت شد. مرد چند لحظه ای بهت زده ...
درصورت مفید بودن مطالب،
برای حمایت از عشق یعنی انتظار
کد زیر را کپی کنید و
در وبلاگ و یا سایت خود قرار دهید.
10000 تومان |
8500 تومان |
36000 تومان |
14900 تومان |
30000 تومان |
20000 تومان |
20000 تومان |
10000 تومان |
20000 تومان |
32000 تومان |